سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نمایش تصویر در وضیعت عادی


 
قالب وبلاگ

این بنده کمترین، به نوبه خود، ازهمه  سروران گرامی و دوستان بزرگواری که در کار نیک تقدیر از استاد گرانمایه مان؛ جناب آقای دکتر شاکر، یاری رسانده اند - به ویژه استاد گرامی و مهربانم؛ جناب آقای دکتر نکونام - سپاسگزارم.

از نخستین روز راه اندازی این وبلاگ، وسوسه شدم تا من نیز، در همین راستا، چند کلمه ای که به ذهن ناتوانم می رسد را  بگویم. سخنانی برای گفتن داشتم؛ امّا بر زبان آوردن آنها را چندان به جا نمی دانستم. کمی که گذشت، تصمیم گرفتم که آن سخنان بی سر و ته را بگویم؛ و از کنار بازگویی سپاسگزاری ها و حقّ شناسی ها، به آرامی بگذرم! شاید این سخن بنده، کمی شگفت انگیز باشد که؛ تقدیر از دکتر شاکر را - اگرچه لازم، امّا - هرگز کافی نمی دانم.

برای این بنده - که دوره کارشناسی ارشد خود را در دانشگاه علاّمه طباطبایی گذرانده ام - دیدن بی مهری هایی از این دست، متأسّفانه کمی عادّی شده است!... این بنده کمترین، که خود را خاک پای همه دانشجویان گرامی و استادان بزرگوار الاهیّات، و به ویژه رشته علوم قرآن و حدیث می دانم، در اینجا می خواهم این پرسش جدّی را مطرح کنم که؛ آیا یادآوری خاطرات مان از استاد شاکر، کافی است؟ آیا دکتر شاکر، نیازمند سپاسگزاری های ما هستند؟! بازگویی این خاطره ها، چه سودی برای ما و ایشان دارد؟ اگر... اگر ما همان باشیم که هستیم، و ایشان نیز همان باشند که بودند؛ «تنها»! آری: «تنها»!! من خاطرات فراوانی از دکتر شاکر دارم، که بازگویی آنها خود مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. خوب، که چه؟!...

همه می دانیم که دکتر شاکر، انسانی وارسته، منظّم، سختکوش، و پارسا هستند. شاید کمتر کسی ایشان را هنگام خواندن نماز ظهر اوّل وقت - البتّه به تنهایی، آن هم در دفتر کارشان! - دیده باشد. امّا من دیده ام!... خوب که چه؟! بگذارید منظورم را به سادگی بیشتری بیان کنم؛ هم? ما می دانیم که دکتر شاکر، استادی "متفاوت" بود. امّا این تفاوت، در چه بود؟ در وارستگی؟ ایمان؟ اخلاق؟ انضباط؟ سختکوشی؟ مهربانی؟... ؟! آیا هیچ استاد وارسته، منضبط، سختکوش، پارسا و اندیشمند دیگری را تجربه نکرده ایم؟ بی گمان چرا! پس آیا می توانیم بگوییم؛ دکتر شاکر هم یک استادی مانند بقیّه بود؟ نه! امّا چرا؟ مسأله از چه قرار است؟ دکتر شاکر چه چیزی داشت و دارد، که اینگونه و این اندازه متفاوت در دل ما جا گرفته است؟

من در این مجال کوتاه، نمی خواهم برای این پرسش، پاسخی فراهم سازم. تنها می خواستم طرح پرسش کنم! امیدوارم دوستان بزرگوارم، در این باره مطالب را بفرمایند تا همگی بهره بگیریم... امّا یک نیمچه پاسخی هم خودم دارم، که نمی دانم تا چه اندازه برای دوستان قانع کننده است، امّا دل را به دریا می زنم و می گویم: دکتر شاکر،

1- به چیزی که می گفت، باور داشت؛ امّا به "هر چیزی" باور نداشت!

2- "دنبال حقیقت" بود؛ یعنی خود را "جویای" حقیقت می دانست؛ نه "مالک" آن!

3- در این راه، هر چه دلتان بخواهد؛ آزاده بود...

اکنون می خواهم این نتیجه کوچک را از این سخنان دست و پا شکسته خود بگیرم که؛ دکتر شاکر، "انسانی باز و گشاده" بود. سپس این پرسش مهمّ را پیش می کشم؛ آیا ما نیز، چون او هستیم؟! ما که افتخار شاگردی او را داشته و داریم، تا چه اندازه می کوشیم که مانند او "جویای حقیقت" باشیم؟

دکتر شاکر، امروز از دانشگاه قم، فردا از دانشگاه خوارزمی، و پس فردا - همچون هر کس دیگری - از این دیار ناپایدار خواهند رفت. آنچه از وی و اندک یارانش - که جویای حقیقت اند، و افسوس که در میان ما علوم قرآن و حدیثی ها، شمارشان فراوان نیست! - به جا خواهد ماند، همین حقیقت جویی در حوزه تخصّصی بسیار مهمّ و راهبردی رشته علوم قرآن و حدیث است. اگر ما، همین باشیم که هستیم، دکتر شاکر و دکتر شاکرها، همیشه ناگزیر از کشیدن بار سنگین تنهایی هستند. امّا اگر می خواهیم که دکتر شاکرها دمی بیاسایند، تنها نباشند؛ فراوان شوند و بدخواهانشان اندک؛ ما نیز باید همچون ایشان شویم. امّا آیا اینگونه هستیم؟ آیا حاضریم برای بالابردن دانش تخصّصی خود، عازم گلاسکو و ویرجینیا شویم؟ آیا حاضریم که بدین گونه، حقیقت را - ولو نزد نامسلمان باشد! - جویا باشیم؟ آیا ذهنی گشاده، و رویی باز و لبی خندان داریم؟! آری... دکتر شاکر، بخشی از وجود خودِ ماست. امّا بگذارید این را هم بیافزایم که؛ آنها که تحمّلش نکردند هم، بخش دیگری از وجود خودِ ما هستند!! امروز، این بخش وجود ما، بر آن بخش وجود ما چیره شد، و آن بخش وجود ما مجبور به هجرت... امّا فردا چطور؟ هجرت دکتر شاکر، اگر درسی باشد برای تک تک ما - که می توان دانشجوی علوم قرآن و حدیث بود، امّا کمی متفاوت تر! - آنگاه سرآغاز راهی دیگر و متفاوت تر خواهد بود، راهی که تا کنون نرفته ایم! امروز، دکتر شاکر و دکتر شاکرها، در این دیار، غریب و تنهایند، و البتّه که مسئول تنهایی امروز ایشان، ما نیستیم. امّا فردا چطور؟ اگر می خواهیم که فردا، آبستن دکتر شاکرها باشد، دکتر شاکرهایی که دیگر تنها نیستند، باید تصمیم بگیریم که در وجود خود، به عنوان دانشجویان و پژوهشگران علوم قرآن و حدیث، دگرگونی هایی پدید بیاوریم. آری... این هجرت، تنها بهانه ای است برای ما... تا دگرگون شویم!

کار ما

شاید این است

که میان گل نیلوفر و قرن

پی آواز حقیقت، بدویم...

در پایان، از استاد بزرگوارم جناب آقای دکتر شاکر - که از ژرفای احساسات این بنده کمترین نسبت به خود، آگاهی دارند - پوزش می خواهم که به جای تقدیر و تشکّر از زحمات بی پایان شان، این سخنان بی سر و ته را تقدیم نمودم. همیشه آرزومند تندرستی و بهروزی و شادکامی شان بوده، هستم و خواهم بود

ارادتمند همیشگی و مفتخر به شاگردی شان

س. ر. شفیعی

1393/11/29 


[ چهارشنبه 93/11/29 ] [ 11:10 عصر ] [ مدیر ] [ نظرات () ]
.: :.

درباره نویسنده


مدیر وبلاگ : مدیر[20]
نویسندگان وبلاگ :
ملیحه قاین ابراهیم آبادی (@)[1]

فیصل جلالی (@)[0]

فاطمه میری (@)[0]


این وبلاگ برای بزرگذاشت مقام علمی و شاگردپروری استاد محمد کاظم شاکر یک وبلاگ گروهی راه اندازی شده است و آنانی که شاگرد ایشان بودند یا با آثار ایشان آشنایند، می توانند، هر خاطره و تجربه و نکته آموزه ای که از تدریس ها و راهنمایی ها و آثار ایشان دریافتند، به منظور سپاسگزاری از زحمات علمی ایشان منتشر کنند. اینجانب در این خصوص چند تقاضا دارم: اولاً، نظرها و پیشنهادهای خود را راجع به این مطلب منعکس فرمایید. ثانیاً، دوستانی که تمایل دارند، عضو این وبلاگ شوند و مطلب خود را در آن انتشار دهند، یادآور شوند. ثالثاً، کسانی که تمایل به عضویت در وبلاگ را ندارند، لااقل در حد یک پاراگراف درباره ایشان مطلبی را بفرستند تا در وبلاگ منتشر شود. ارادتمند دوستان

موضوعات

آرشیو مطالب

شمار بازدیدها


بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 6179